از آجیل سفره عید چند پسته لال مانده است آنها که لب گشودند ، خورده شدند آنها که لال مانده اند ، می شکنند دندانساز راست می گفت پسته لال ، سکوت دندان شکن است
مي داني … !؟ به رويت نياوردم … !
از همان زماني كه جاي ” تو ” به ” من ” گفتي : ” شما “
فهميدم
پاي ” او ” در ميان است …
اجازه … ! اشک سه حرف ندارد … ، اشک خیلی حرف دارد!!!
بهزیستی نوشته بود : شیر مادر ، مهر مادر ، جانشین ندارد شیر مادر نخورده ، مهر مادر پرداخت شد پدر یک گاو خرید و من بزرگ شدم اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت جز معلم ریاضی عزیزم که همیشه میگفت : گوساله ، بتمرگ !!!!؟؟؟؟
با اجازه محیط زیست در دریا دکل می کاریم ماهی ها به جهنم ! کندوها پر از قیر شده اند زنبورهای کارگر به عسلویه رفته اند ، چه سعادتی ! داریوش به پارس می نازید ، ما به پارس جنوبی !
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .
رخش ، گاری کشی میکند رستم ، کنار پیاده رو سیگار میفروشد سهراب ته جوب به خود میپیچد مردان خیابانی برای تهمینه بوق میزنند ابولقاسم ، برای شبکه سه سریال جنگی می سازد وای………………. موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند !!